روتوش کتاب هاشمي بدون روتوش (6)


 






 
حوزه قم همزمان با کودتاي اسفند 1299، در نوروز 1300هـ .ش برابر با رجب سال 1340 پايه گذاري شد. يکي از شاگردان حاج شيخ عبدالکريم حائري به نام سيد حسين بدلا در اين مورد اظهار مي دارد:
...پس از آمدن شيخ عبدالکريم [حائري] به قم و تشکيل جلسه در خانه آقاي شيخ مهدي پايين شهري صحبت منتهي شد به اينکه رضاخان برخلاف آن زمان هاي اول که خودش را در مقامات ديني جا مي کرد حالا شروع کرده به خرابکاري ها و بايد با او مقابله شود؛ مقابله هم به اين صورت که اينها، چند نفر از علما در قم باشند و چند نفر در اراک باشند... نمي شود مگر اينکه حوزه اي باشد، عظمتي داشته باشد و بعضي از قم و تهران و اراک و اينها جمع بشوند در اينجا و حوزه با اهميتي تأسيس شود و عظمت بيشتري پيدا کند. لذا ما از شما مي خواهيم که حوزه خودتان و شاگردانتان را از سلطان آباد (اراک) برداريد بياوريد اينجا... (1)
برخي از بزرگان برجسته، عالمان خودساخته و عارفان سالک، مانند آيت الله شاه آبادي از ابرمرداني بودند که رضاخان را در همان دوران رياکاري ها، عوام فريبي ها و زهدنمايي هاي او، شناختند و خطر او را گوشزد کردند:
... او همواره از اينکه اسلام از ناحيه دولت رضاخان در خطر است در رنج بود و در پيش بيني خود در مورد رضاخان به مدرس گفته بود: اين مردک الان که به قدرت نرسيده است اين چنين به دستبوسي علما و مراجع مي رود و تظاهر به دينداري مي کند و از محبت اهل بيت دم مي زند لکن به محض آنکه به قدرت رسيد به همه علما پشت مي کند و اول کس را هم که لگد مي زند خود شما [مدرس] هستيد... (2)
به نظر مي رسد شيخ بهايي پايين شهري که از عارفان بزرگ بوده است نيز رضاخان را در همان روزهاي کودتاي سياه سوم اسفند 1299 به درستي شناخته و به سرشت پليد و مأموريت کثيف او آگاهي داشت؛ از اين رو، در پي آن کودتاي استعماري، برپايي حوزه قم و در کنار پايتخت را براي رويارويي با توطئه اسلام ستيزي مورد تأييد و تأکيد قرار مي دهد. اين نکته در خور يادآوري است که تأسيس حوزه قم تنها براي رويارويي با رضاخان نبود، بلکه چنان که اشاره شد هجوم نظامي، سياسي و فرهنگي استکبار جهاني در پي جنگ جهاني اول عالمان آگاه ايران و عراق را به توطئه اسلام زدايي در سطح خاورميانه و کشورهاي اسلامي خبردار کرده و بايستگي بنياد حوزه قم را يکي از راه هاي رويارويي با آن توطئه نمايان ساخته بود.
از آنجا که بنياد حوزه قم و استواري آن رسالت سنگيني بودکه مرحوم حاج شيخ عبدالکريم بر دوش گرفته بود، مي بينيم که آن مرد در برابر ستم ها، تجاوزها و بيدادگري هاي رضاخاني با يک دنيا مظلوميت، خويشتن داري کرد و به آن ديکتاتور نابکار رخصت نداد که به بهانه اي بر آن حوزه بتازد و آن سنگر مقاومت را از هم بپاشاند. بي ترديد برپايي حوزه قم با سياست شوم اسلام ستيزي رضاخان ناسازگار بود و نامبرده دنبال دستاويزي بود که آن سنگر علم و دانش و کانون مقاومت و پايداري را متلاشي سازد و بنيانگذار آن حوزه را به گفته خود «... اگر نفس مي کشيد... يا يک کلمه اي مي گفت به آنجا بفرستيد که عرب ني انداخت»! از اين رو، مي بينيم تا آن روز که فشار ديکتاتور بر حوزه قم تشديد نشده بود فعاليت هاي سياسي در مسائل خارجي و داخلي از سوي آيت الله حائري ديده مي شد (3) ليکن آن گاه که براي حوزه احساس خطر کرد، از هر گونه حرکت سياسي خود را کنار کشيد و تنها به استواري حوزه و رشد علمي و معنوي آن همت گماشت. با وجود اين حوزه قم از روزي که بنياد يافت کانون شور و خروش و مرکز جنب و جوش مبارزان روحاني و رهبران اسلامي گرديد.
هنوز بيش از سالي از بنياد حوزه قم نگذشته بود که شماري از علماي عراق، به سبب مخالفت با سياست شاه دست نشانده انگليس (ملک فيصل) ناگزير به ترک عراق شدند (1302). رژيم دست نشانده عراق آيت الله شيخ مهدي خالصي را از آن کشور تبعيد کرد، چند تن از علماي نجف مانند آيات بزرگ سيدابوالحسن اصفهاني، نائيني، ميرزا مهدي خراساني و شيخ جواد جواهري به عنوان اعتراض از آن کشور هجرت کردند و به ايران آمدند و به مدت هشت ماه در حوزه قم در جمع علما و طلاب زيستند و حوزه قم را شور و خروش ويژه اي بخشيدند. بي ترديد حضور اين بزرگان در حوزه نوپاي قم نقش مهمي در رشد فکري و سياسي حوزويان داشت.
شيخ محمدتقي بافقي از عالمان مجاهدي بود که هيچ گاه آرام نداشت و نادرستي را تحمل نمي کرد و با پليدي ها، آلودگي ها و بي عدالتي ها برخورد مي کرد؛ چه بسا با مأموران دولتي درگير مي شد. آنگاه که رژيم پليسي رضاخان طي اعلاميه اي، انجام امر به معروف و نهي از منکر را قدغن کرد، او طي يک سخنراني در صحن قم افکار توده ها را بر ضد دولت به شدت برانگيخت. واکنش او در برابر اين اعلاميه به حدي تند و شديد بود که مأموران دولتي ناگزير شدند آن اعلاميه ها را با سرعت و شتاب از در و ديوار قم برچينند و سرانجام برخورد توفان زا و حماسي او با خاندان پهلوي در نوروز 1307 در صحن مطهر قم، رضاخان را تا سرحد جنون به خشم آورد و به لشکرکشي به قم واداشت.
رضاخان با يورش به قم و ضرب و شتم آيت الله بافقي به اصطلاح به علما و روحانيون ضرب شست نشان داد و زهر چشم گرفت ليکن کيست نداند که اين جنايت او در دل هاي مردم شيعه در سراسر کشور بذر کين و نفرت پاشيد و حوزه قم را به سنگري سياسي بر ضد دودمان پهلوي بدل کرد.
هجرت علماي اصفهان به قم به رهبري شهيد حاج آقا نورالله اصفهاني که با پشتيباني علماي بسياري از شهرها و استان هاي ايران همراه بود، در رشد سياسي حوزه قم نقش بسزايي داشت و آن حوزه را بيش از پيش به کانون جريان هاي سياسي بدل کرد. اين هجرت به قم در 21 شهريور 1306 آغاز شد و به مدت 105 روز تداوم يافت و سرانجام با شهادت حاج آقا نورالله اصفهاني در 4 دي ماه 1306 پايان پذيرفت.
از ديگر عالمان برجسته اي که بر ضد ديکتاتور به پا خاستند آيات بزرگوار ميرزا صادق آقا تبريزي و ميرزا ابوالحسن انگجي بودند که با روشنگري هاي خود رژيم پليسي پهلوي را به چالش کشيدند (1307). رژيم پهلوي آن دو عالم برجسته را دستگير و پس از محاکمه فرمايشي و زندان به قم تبعيد کرد. ميرزا ابوالحسن انگجي پس از گذشت دوره اي به تبريز بازگشت ليکن ميرزا صادق آقا تا پايان عمر خويش در قم زيست. اين حرکت علماي آذربايجان نيز در پرورش روحي، معنوي و سياسي حوزه قم نقشي مؤثر ايفا کرد.
حضور اساتيد برجسته و مجاهدي مانند حاج سيد محمد تقي خوانساري در حوزه قم نيز مايه دگرگوني ريشه اي و انديشه اي در آن حوزه بود. اين عالم مجاهد که در حوزه نجف مي زيست در پي هجوم انگليسي ها به آن سرزمين و حکم جهادي که از سوي ميرزا محمدتقي شيرازي (مرجع وقت) صادر گرديد به جبهه رفت و همدوش ديگر علما با نيروهاي اشغالگر نبرد کرد و در جنگ دستگير شد و به عنوان اسير جنگي مدتي را در عراق و هند گذراند و سرانجام به ايران تبعيد گرديد. اين مرد بزرگ در پرورش شاگردان برجسته رشد يافته و آگاه به مسائل و جريان هاي سياسي روز نقشي مؤثر داشت. امام خميني از کساني بودند که دوراني را در درس آن استاد بزرگ شرکت مي کردند و از نظر علمي، سياسي و معنوي از ايشان استفاده هاي شاياني بردند.
چنان که پيش تر آورده شد آيت الله محمدعلي شاه آبادي از ابرمردان عارف و سياستمداري بود که رضاخان را از همان دوراني که او به عوام فريبي، زهد نمايي و فريب کاري دست زده بود شناخت و خطر او براي اسلام و ايران بارها بازگو کرد و حتي براي آگاهانيدن ملت ايران به خطر آن ديکتاتور خودفروخته و سرسپرده به بيگانه، مدت درازي در آستانه حضرت عبدالعظيم (ع) بست نشست و پيوسته بر ضد او سخنراني کرد و ماهيت پليد او را براي زائران آن حضرت آشکار ساخت. آن عالم رباني در سال 1307 از تهران به قم کوچ کرد و تا پايان عمر شريف خويش در قم زيست و شاگردان برجسته، خودساخته و سياستمداري همانند امام خميني پرورش داد. نقش اين عارف سالک در دگرگوني حوزه قم و گرايش آن به مسائل معنوي و سياسي و پرورش حوزيان برپايه اسلام ناب محمدي (ص) بي مانند است.
قيام گوهر شاد از رويدادهايي بود که موج آن سراسر کشور را فرا گرفت. کشتار مردم بي پناه در بامداد روز يک شنبه 22 تير ماه 1314 در درون مسجد گوهرشاد با رگبار مسلسل و سرنيزه فاجعه دردناکي بود که درد جانسوز آن هيچ گاه از قلب ملت ايران زدوده نشد و مي توان گفت که خون شهيدان گوهرشاد ميان ملت ايران و دودمان پهلوي موجي پديد آورد که تا واژگوني رژيم پادشاهي و سقوط دودمان پهلوي هيچ گاه فرو ننشست. ملت ايران آن دودمان جنايت کار را هرگز نبخشيد و سرانجام انتقام خون آن عزيزان و ديگر شهيدان را از آن جنايتکاران گرفت. اين فاجعه خونين در حوزه هاي علمي- به ويژه- در حوزه قم انديشه هاي سياسي و ضدپادشاهي را بيش از پيش استواري بخشيد و آن حوزه را به پايگاه ضدشاهنشاهي بدل کرد.
جنبش هاي جنگل، سروستان و قيام شيخ محمد خياباني در تبريز نيز از جريان هايي بود که مايه اميد روحانيون و علماي ايران به ويژه حوزه قم قرار گرفت. علماي شيعه در ايران و عراق اصولاً به حرکت عشاير اميد فراواني داشتند و از گفت و گوهاي آيت الله بروجردي و آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني و ديگر علما در نجف، پيش از حرکت آقاي بروجردي به ايران اين بود که ايشان پس از ورود به ايران بتوانند در ميان عشاير ايران به روشنگري دست بزنند و عشاير را بر ضد رضاخان برانگيزند؛ اين پشنهادات از سوي سيدابوالحسن اصفهاني مطرح شده بود، ليکن نفوذي هاي ديکتاتور در نجف پيش از رسيد آقاي بروجردي به ايران موضوع را گزارش دادند و مأموران رژيم ايشان را در مرز دستگير کردند و ديرزماني تحت نظر نگاه داشتند. رجال روحاني برجسته اي مانند شهيدسيد حسن مدرس و سيدابوالقاسم کاشاني نيز در رشد سياسي روحانيون و طلاب علوم اسلامي در حوزه هاي علمي- به ويژه قم- سهم بسزايي داشتند و رفتار و کردارشان براي بسياري از روحانيون الگو بوده است؛ چنانکه از خاطرات امام به دست مي آيد که تا چه پايه اي از سيره و شيوه شهيد مدرس تأثير گرفته است.
با نگاهي گذرا به رويدادها و جريان هايي که در حوزه قم از آغاز تأسيس تا شهريور 20 گذشت مي توان گفت که هيچ نهاد و مرکزي علمي و حتي سياسي در ايران مانند قم در کوران حوادث و در متن بحران هاي سياسي قرار نداشته است. اين حوزه با کوله باري از اندوخته ها و آموزه هاي سياسي، پس از شهريور 20 در صحنه ايران به فعاليت پرداخت و دلاور مرداني چون سيد مجتبي نواب صفوي، سيدمحمد و سيدعبدالحسين واحدي و عالماني چون سيدمحمود طالقاني، سيدرضا زنجاني و ده ها عالم مجاهد ديگر به جامعه ايران تحويل داد.
اگر آقاي زيباکلام بر اين باور است که در دهه هاي 20 و 30 فضاي حوزه ها سياسي نبود بايد با اين ديد مشعشعانه تاريخي- سياسي خود توضيح دهد که نواب صفوي و برادران واحدي در مکتب چه کساني درس سياسيت آموختند؟ اگر هاشمي رفسنجاني با نشست و برخاست با دراويش که به دهاتشان مي آمدند سياسي شدند! بايد ديد اين دليرمردان فدايي به دست چه نيروهاي مرئي و نامرئي آگاهي سياسي يافتند و حماسه ها آفريدند؟ آقاي زيباکلام بي ترديد اين جرئت و روا را دارد که ادعا کند نواب و ياران او از دست پرورده هاي حزب توده مانند سليمان ميرزا، اراني و کيانوري بودند! از او بعيد نيست ادعا کند که ده ها عالم ديني مانند طالقاني، زنجاني، حاج سراج انصاري، حاج شيخ عباسعلي اسلامي، فومني و... نيز در مکتب فراماسون ها درس سياست آموخته بودند!
برخلاف دروغ بافي ها و ناروا گويي هاي جناب آقاي زيباکلام اين واقعيت ها مانند آفتاب در نيمروز تابستان آشکار است که:
1. حوزه هاي علمي ايران و نجف- به ويژه حوزه قم- پس از شهريور 20 کاملاً سياسي بود و فعاليت هاي سياسي چشمگيري داشت. از اين رو، با جريان توده اي ها در قم رويارويي کرد و با حرکتي شور آفرين و برخوردي خونين دست توده اي ها را از قم قطع نمود. اين حوزه انقلابي قم بود که مشت آهنين بر دهان دودمان پهلوي کوبيد و جسد کثيف رضاخان را از قم بيرون انداخت و رخصت نداد که رژيم شاه با دفن ديکتاتور در قم، آبرو و اعتباري در ميان ملت ايران به دست آورد.
2. برخلاف دروغ آشکار زيباکلام، پايگاه فداييان اسلام در قم و مرکز خيزش و خروش آنان در مدرسه فيضيه بود و نداي رعدآساي آنان نه تنها در آن روز، بلکه تا روز آغاز نهضت امام در قم طنين انداز بود.
3. فاصله قم و تهران، فاصله کره زمين با کره مريخ نبود و هر گونه جرياني در تهران بي درنگ در قم بازتاب داشت، چنانکه هر گونه خروشي در قم پايتخت را مي لرزاند؛ از اين رو، رژيم شاه به شدت از قم نگران بود و تلاش مي کرد آن حوزه را به نجف انتقال دهد و رژيم و دودمان پهلوي را از خطر قم در امان دارد ليکن زهي پندار باطل.
چنانکه امروز نيز عناصري که راه طاغوت را در پيش گرفته اند مي کوشند که نقش قم را در مبارزات ملت ايران ناديده بگيرند و نسل هاي امروز و آينده را از تداوم راه حوزه انقلابي قم بازدارند و با به زير سؤال بردن حوزه قم براي پرورش يافته هاي ورشکسته مکتب هاي مارکسيستي- ليبراليستي و فراماسونري آبرو و اعتبار دريوزگي کنند! ليکن زهي پندار باطل.

پي نوشت ها :
 

1. محسن بهشتي سرشت، نقش علما در سياست، پژوهشکده امام خميني، 1380، ص349.
2. حميد بصيرت منش، علما و رژيم رضاشاه، عروج، 1376، ص345.
3. برخي از فعاليت هاي سياسي آن عالم بزرگوار بدين قرارند: تلگرام به رضاخان و درخواست از او براي حمايت از مردم مظلوم فلسطين که مورد هجوم جهود قرار گرفتند، همدردي با علماي تبعيدي از عراق و تعطيل درس هاي خود، نوشتن نامه به مجلس شوراي ملي به همراه تني چند از علما و معرفي 20 نفر از عالمان اسلامي براي نظارت بر مصوبات، سرباز از تلگرام تبريک به رضاخان پس از آنکه او بر تخت سلطنت نشست، مخالفت با طرح دولت در مورد اوقاف، مخالفت با کشف حجاب و مخابره تلگرامي به رضاخان در اين مورد و..
 

منبع:کتاب 15 خرداد 24 - 25